رخت و بخت. پوشاک. کالای زندگی از پوشیدنی: برده از آن سوی عدم رخت و پخت مانده از این سوی جهان خان و مان. خاقانی. وقت است کز فراق تو و سوز اندرون آتش درافکنم بهمه رخت و پخت خویش. حافظ. گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشد عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش. حافظ. و رجوع به رخت و بخت و دیوان حافظ چ قزوینی ذیل ص 197 و دیوان خاقانی چ سجادی ص 1041 تعلیقات و شمس اللغات شود
رخت و بخت. پوشاک. کالای زندگی از پوشیدنی: برده از آن سوی عدم رخت و پخت مانده از این سوی جهان خان و مان. خاقانی. وقت است کز فراق تو و سوز اندرون آتش درافکنم بهمه رخت و پخت خویش. حافظ. گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشد عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش. حافظ. و رجوع به رخت و بخت و دیوان حافظ چ قزوینی ذیل ص 197 و دیوان خاقانی چ سجادی ص 1041 تعلیقات و شمس اللغات شود
خورشها. اقسام مطعوم. غذا. این لغت از توابع است به معنی اقسام خوردنیها و انواع طعامها و مأکولات و مشروبات. (برهان) : عشق باشد لوت و پوت جانها جوع از این روی است قوت جانها شیرخواره کی شناسد ذوق لوت مر پری را بوی باشد لوت و پوت. مولوی. لوت و پوت خورده را هم یاد آر منگر اندر غابر و کم باش زار. مولوی. که بخور این است ما را لوت و پوت نیست او را جز لقأاﷲ قوت. مولوی. ز هر سو به دست آورد لوت و پوت به شادی برآرد ز انده دمار. ابن یمین
خورشها. اقسام مطعوم. غذا. این لغت از توابع است به معنی اقسام خوردنیها و انواع طعامها و مأکولات و مشروبات. (برهان) : عشق باشد لوت و پوت جانها جوع از این روی است قوت جانها شیرخواره کی شناسد ذوق لوت مر پری را بوی باشد لوت و پوت. مولوی. لوت و پوت خورده را هم یاد آر منگر اندر غابر و کم باش زار. مولوی. که بخور این است ما را لوت و پوت نیست او را جز لقأاﷲ قوت. مولوی. ز هر سو به دست آورد لوت و پوت به شادی برآرد ز انده دمار. ابن یمین